معنی تاجر کامل انگلیسی

حل جدول

تاجر کامل انگلیسی

اثری از دانیل دوفو


تاجر

غنی، بازرگان، سوداگر، پیشه ور، پولدار

فارسی به عربی

تاجر

تاجر، رجل الاعمال، مهرب


تاجر خز

تاجر الفراء

لغت نامه دهخدا

تاجر

تاجر. [ج ِ] (اِخ) پیرنیا آرد: پارسیها داریوش را تاجر... خوانند... چه او در هر کاری چانه میزد... (ایران باستان ج 2 ص 1471).

تاجر. [ج ِ] (ع ص، اِ) بازرگان. (دهار) (منتهی الارب). سوداگر. (غیاث اللغات) (آنندراج). عَجوزْ. (منتهی الارب). رَقاحی ّ. (اقرب الموارد). آنکه خرید و فروش کند برای سود کردن:
باد همچون دزد گردد هر سوئی دیباربای
بوستان آراسته چون کلبه ٔ تاجر شود.
منوچهری.
جمله رسل بر درش مفلس طالب زکوه
او شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب.
خاقانی.
آن شنیده ستی که وقتی تاجری
در بیابانی بیفتاد از ستور.
گلستان.
تاجر ترسنده طبع شیشه جان
در طلب نی سود بیند نی زیان.
مولوی.
گفت کای تاجران راهروان
که خرد مرکبی جوان و دوان.
محمد خوافی.
|| می فروش. || دانای کار. || ناقه ای که خریدار گیر باشد. کاسد ضد آن. (منتهی الارب). رجوع به بازارگان و بازرگان شود.


تاجر خیل

تاجر خیل. [ج ِ خ َ] (اِخ) ناحیتی است در هزارجریب مازندران. (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 125).

عربی به فارسی

تاجر

دلا ل , دهنده ورق , فروشنده , معاملا ت چی , بازرگان , تاجر , داد وستد کردن , سوداگر , کاسب , دکان دار , افزارمند , پیشه ور , سرمایه دار خیلی مهم , ادم بانفوذ وپولدار

فرهنگ فارسی هوشیار

تاجر زاده

(صفت) بازرگان زاده فرزند تاجر. جمع تاجر زادگان.


تاجر

بازرگان، سوداگر

فرهنگ معین

تاجر

(جِ) [ع.] (اِفا.) بازرگان. سوداگر. ج. تجار.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تاجر

بازرگان، سوداگر

کلمات بیگانه به فارسی

تاجر

بازرگان

فارسی به ایتالیایی

تاجر

commerciante

فرهنگ عمید

تاجر

بازرگان، بازارگان،

معادل ابجد

تاجر کامل انگلیسی

876

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری